نوع مقاله : مقاله علمی پژوهشی

نویسنده

دانشیار فلسفه، گروه فلسفه دانشکده ادبیات و زبان‌های خارجی،‌ دانشکده ادبیات و زبان‌های خارجی، دانشگاه تبریز، تبریز، ایران

چکیده

اگر تا کنون فارابی را مؤسس فلسفه اسلامی دانسته‌اند، زین پس می‌توان وی را به‌عنوان مؤسس سوبژکتیویته‌ای خاص در تفکر فلسفی جهان اسلام نیز دانست. نزد برخی از فیلسوفان جهان و نیز در تفکر فلسفی معاصر ایران، به‌طورکلی، به امکان گفت‌وگو میان تفکر فلسفی کلاسیک و فلسفه‌های جدید اذعان شده است. اما این گفت‌وگو برای فلسفی‌اندیشان کلاسیک ایران از اهمیت مضاعفی برخوردار است چرا که چنین گفت‌وگویی جزو شرایط امکان حضور در افق فلسفی جدید و هم‌زبانی (و نه لزوماً هم‌رأیی) با آن است. تا کنون تمرین این گفت‌وگو، کم‌وبیش، بر محور مقولاتی فلسفی از قبیل وجود، ماهیت، علیت، حرکت، غایت، معرفت و... صورت گرفته است. پیشنهاد این مقاله آن است که می‌توان و حتی بایسته است که این‌بار با طرح یک مسئله اساسی دیگر و گشودن مسیری دیگر به ادامه این گفت‌وگو پرداخت. مسئله اساسیِ پیشنهادی، پرسش از سوبژکتیویته فلسفه فارابی است. فلسفه فارابی متضمن معرفت‌شناسی خاصی است و هر معرفت‌شناسی، کم‌وبیش، مشتمل بر نظریه یا توصیفی در باب سوژه است. حال پرسش این است که سوبژکتیویته منطوی در بحث معرفت نزد فارابی چیست؟ این پرسش از آن‌رو قابل اعتنا و طرح است که بنیاد مدرنیته را سوبژکتیویته تشکیل می‌دهد. این نوشتار تلاش می‌کند با الهام از روش‌شناسی دکارتی در استخراج سوبژکتیویته فلسفی، به استناد متون فارابی همین رویکرد را در آثار فارابی دنبال کند. در نتیجه این وجه، می‌توان فارابی را به‌عنوان بنیان‌گذار سوبژکتیویته اسلامی معرفی کرد.

کلیدواژه‌ها

موضوعات

CAPTCHA Image